حروف مقطّعه از منظر قرآن شناسان غربي

پدیدآورسیدکاظم طباطبایی

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 1337 بازدید
حروف مقطّعه از منظر قرآن شناسان غربي*

دكتر سيد كاظم طباطبائي
دربارة حروف مقطّعة موجود در سرآغاز برخي از سوره‌هاي قرآن و معنا و مدلول آن حروف، عالمان مسلمان و غيرمسلمان آرا و نظريه‌هاي بسياري را در ميان نهاده‌اند. ولي اين آرا عمدتاً جستجوگر را اقناع نمي‌كند. نگارنده در اين مقالة كوتاه آراي قرآن شناسان غربي را به اختصار گزارش كرده و در حدّ بضاعت مُزجاة خود نشان داده است كه آن آرا تا چه مايه سست بنياد و خودسرانه است.

كليدواژه‌ها :

قرآن، حروف مقطّعه، حروف رازآميز، قرآن شناسان غربي.
بر خوانندگان پوشيده نيست كه در آغاز 29 سورة قرآن كريم، درستْ پس از بَسْمَله، يك حرف يا گروهي از حروف قرار دارد كه در سنّت اسلامي آنها را جدا جدا و گسسته مي‌خوانند. مانند: كاف، ها، يا، عين، صاد (كهيعص). به همين سبب هم مسلمانان غالباً حروف مزبور را «الحروفُ المقطَّعه» يا «المقطَّعات» مي‌نامند[1] (مجلسي، 89/373؛ گلَس[2]، ذيل مدخل “الحروف المقطَّعات”). ولي غربيان با عنايت به اينكه معناي اين حروف تاكنون به صورت راز سر به مُهر و كشف ناشده باقي مانده است، آنها را «حروف رازآميز»[3] خوانده‌اند (EI2, V, p.412, 428)
اينكه معنا و مدلول اين حروف چيست، پرسشي است كه همواره ذهن انسانهاي جستجوگر را به خود مشغول داشته و آنان را وادار ساخته است تا دربارة آن به تفكّر و گمانه‌زني بپردازند. در نتيجه بندرت كتابي را در تفسير و علوم قرآني مي‌توان يافت كه در اين خصوص سخني نگفته يا رأيي ابراز نكرده باشد. حتّي در اين خصوص آثار و كتابهايي مستقل نيز فراهم آورده‌اند. مانند: الحروف المقطّعه في القرآن، اثر عبدالجبّار حمد شراره (قم، 1414ق)؛ اوائل السور في القرآن الكريم، اثر علي ناصوح الطاهر (عَمّان، 1373ق/1954م) و اعجاز قرآن؛ تحليل آماري حروف مقطّعه، اثر رشاد خليفه[4] (ترجمة سيد محمدتقي آيت اللهي، شيراز، 1365ش). امّا از آنجا كه اين حروف را در زبان عربي جز مسمّيات خود به عنوان حروف هجا معنايي ديگر نباشد و تفسير مراد آنها نيز به روشي صحيح و اطمينان آور از پيامبر (ص) گزارش نشده است، دانشمندان در برابر آن حيران مانده و در نتيجه گرفتار تشتّت آرا شده‌اند. بطوري كه حتّي برخي از عالمان اين حروف را از جمله رازهايي دانسته‌اند كه تنها خدا از آن آگاه است (براي آگاهي از طرفداران اين نظريه نك: شلتوت، صص 55 ـ 57). برخي هم محتمل دانسته‌اند كه اين حروف رمزي ميان خدا و پيغمبر باشد كه خدا نخواسته است كسي جز پيامبر (ص) از آن آگاه گردد[5] (طباطبائي، 18/9).

رهيافتهاي خاورشناسان در اين زمينه

در اين ميان تني از قرآن شناسان ديار غرب هم كوشيده‌اند به معنا و مدلول اين حروف دست يابند. گويا اين تلاش از زماني آغاز شد كه تئودور نولدكه[6] نخستين بار در سال 1860م. كتاب تاريخ قرآنِ[7] مشهور خود را منتشر كرد. وي در آن كتاب (ص 215 به بعد) نظر داد كه حروف مقطّعه نبايد جزء متن قرآن باشد؛ بلكه مي‌تواند حروف آغازين يا نماد اسامي مؤمناني باشد كه در حيات پيامبر (ص) مجموعه‌هايي شخصي از سوره‌ها را براي خود فراهم آورده بودند و آنگاه كه زيد بن ثابت قرآن را گرد آورد، اين رموزِ مالكان نسخه‌هاي خطّي را در مصاحف به كار برد. مثلاً «الر» ]ز[ نماد الزبير، «المر» نماد المغيره و «حم» رمز عبدالرحمن است. او گفت: اين نشانه‌هاي رمزي، زماني كه مسلمانان بعدي ديگر معاني آن را نمي‌دانستند، بر حسب تصادف وارد متن قرآن شده‌ است. بنابراين فرضيه، اينها علايم سادة ملكيّتي مي‌باشند كه در اثر بي‌دقّتي به هنگام كتابت وارد متن قرآن شده است. اين رأي كه مدّتي در اروپا قبول عام يافت، بعدها خود نولدكه آن را رها ساخت و در نتيجه در چاپ دوم كتاب او كه به كوشش شوالي[8] به انجام رسيد، ديگر آن فرضيه تكرار نشد. اما در عين حال، اچ. هرشفلد[9] در سال 1901م. آن را در تحقيقات جديد[10] (ص 141 ـ 143) دوباره برگزيد و از آن دفاع كرد. با اين وصف، او هر يك از اين حروف را، حرف آغازين يا رمز مالك ديگري از مصحف دانست. مثلاً «ر» ]= ز[ نشان دهندة زبير، «م» نشان دهندة مغيره، «ح» نمايش دهندة حذيفه، «ص» نمايش دهندة حفصه، «ك» نشانـگر ابوبكر، «هـ» حاكي از ابوهريره، «ن» حاكي از عثمان، «ط» حاكي از طلحه، «س» حاكي از سعد بن ابي وقّاص، «ع» حاكي از عمر يا علي يا ابن عبّاس يا عايشه و «ق» حاكي از قاسم بن ربيعه است. دليل هرشفلد اين است كه اگر خاستگاه اين حروف محمّد ]ص[ باشد، پس «او بايد سهمي مهم در تبويب سوره‌ها داشته باشد و اين با همة آنچه كه ما دربارة گردآوري قرآن مي‌دانيم در تعارض است» (ص 141). ولي زماني كه كتاب هرشفلد انتشار يافت، نولدكه كه نخستين بار اين فرضيه را پرداخت، خودْ ديگر آن را رها ساخته بود (بلاشر، ص 169؛ EI2, V, p.412). به هر حال اين فرضيه نه تنها مسلمانان را خشنود نساخت، بلكه قرآن پژوهان غربي را هم قانع نكرد. بطوري كه برخي از آنان خاطر نشان كردند: «مطلقاً غير قابل درك است كه گردآورندگان مصاحفْ حروف مقطّعي را كه مي‌دانسته‌اند حروف اوّل اسامي برخي از معاصرانشان است، در نسخة مصحف خود حفظ كرده باشند» (بلاشر، ص 170). افزون بر آن مي‌توان گفت: يك چنين فرضية بي‌بنيادي دست كم نبايد قابل تطبيق بر نام دارندگان مصاحف شخصي در زمان رسول خدا (ص) باشد؟[11] بايد دانست كه تغيير موضع نولدكه بر مبناي پژوهشي مختصر ولي زيركانه‌اي بود كه به دست اُ. لاث[12] در باب اين موضوع صورت گرفت. بر وفق نظر لاث، اين حروف فقط در آخرين سوره‌هاي دورة مكّي و نخستين سوره‌هاي مدني به چشم مي‌خورند. يعني زماني كه ـ به گفتة او ـ پيامبر ]ص[ به آيين يهود نزديك مي‌شد و در بعضي موارد آيات آغازين اين سوره‌ها حاوي اشارتي به اين حروف است. مثلاً «تلك آيات الكتاب» (اينها آيه‌هاي كتابند). او به زعم خود نتيجه گرفت كه اين حروف نمادهاي قبالايي (فرقه‌اي از يهود) هستند كه به مثابة برخي واژه‌ها يا عبارات كليدي پيش از اين سوره‌ها واقع مي‌شوند. استدلالهاي لاث موجب شد كه نولدكه رأي پيشين خود را وا نهد و به اين نتيجه برسد كه اين حروف پاره‌اي از وحي‌اند؛ ولي جز اشارات رمزآميز به كتاب آسماني حاوي هيچ معناي خاصّي نيستند. چندي بعد اِف. شوالي، در عين حالي كه استدلال عمدة لاث را جالب تلقّي كرد، پيشنهادهاي اختصاري او را از اين جهت كه خيلي دلبخواهي است مردود شمرد. اما نتوانست رأي بعدي نولدكه را با اين استدلال كه «مشكوك و قابل مناقشه است» بپذيرد و تأكيد كرد كه «اين نمادها هنوز تا حدّي با گردآوري سوره‌ها مرتبط هستند». وي با دادن اين احتمال كه حروف مزبور پاره‌اي از وحي‌اند، في الجمله پذيرفت كه تدوين بخشهايي از وحي در اين سوره‌هاي رمزدار از خود پيامبر نشأت مي‌گيرد. بدين سان شوالي طلايه‌دار كاربِل[13] در دهة 1930م. بود.
ضمناً به تأسي از نظرية لاث مبني بر نشانه‌هاي اختصاري بودن اين حروف، دو كوشش ديگر به انجام رسيد: 1. در سال 1921م. هانس بوئر[14] براي نخستين نكتة مورد نظر شوالي مبني بر اينكه «اين حروف با گردآوري سوره‌ها مرتبط هستند» شواهدي آماري فراهم آورد. اما در پيروي از دومين نكتة مورد نظر او بازماند. در عوض، او سياهه‌اي اقناع ناكننده از واژگان كليدي عرضه كرد كه مي‌گفت اين حروف نشانه‌هاي اختصاريِ كهن آن واژه‌هاي كليدي هستند. مثلاً: «يس» براي «يَسعي» (كسي كه مي‌دود) در سورة 36، آية 20؛ «ص» براي «صافِنات» (اسبان تيزتك) در سورة 38، آية 31؛ «ق» براي «قرينُه» (همنشين او) در سورة 50، آية 23 و 27؛ و امثال اينها. او براي شماري ديگر از سوره‌هايي كه همين حروف را دارند، نوعي «ربط دروني يا بيروني» جست و جو كرد و اظهار داشت كه «طس ]م[ » در سوره‌هاي 26 و 28 نماد «طور سينين» و «موسي» است. زيرا سوره‌هايي كه با «طس» آغاز مي‌شوند دربارة «طور سينا و موسي» سخن مي‌گويند. همچنين وي «الم» را نماد «المثاني» دانسته است. (EI2, V, p.413). ولي بنا به گفتة بلاشر «اين خيلي اتفاقي است كه مانند بوئر بخواهيم فاتحة هر سوره‌اي را نشانة محتواي آن بدانيم (بلاشر، ص 171). البته گويند: بوئر خودْ نخستين كسي است كه به اين تفسيرها به ديدة شك نگريسته است (همانجا). 2. خاورشناسي ديگر به نام اي. گوسنس[15] در سال 1923م. طي نگارش مقاله‌اي مستقلاً رأي مشابه ديگري عرضه كرد مبني بر اينكه اين حروف نشانه‌هاي اختصاري عناوين سوره‌هاي منسوخ هستند. مثلاً «ق» مختصر قرآن و «ن» مختصر «النون» يا «ذو النون» است (براي آگاهيِ تفصيلي از رأي به غايت بدعت آميز او نك: (EI2, V, p.413.
بوئر و گوسنس به نوبة خودْ الهام‌بخش نظرية «نشانه‌هاي اختصاريِ» ديگري بودند كه موريس سيل[16] آن را در قرآن و كتاب مقدّس[17] (صص 38 ـ 46) ابراز كرد. او گفت: اين حروف ياد آورندة مضامين سوره‌هاي خود هستند. سيل رأي بوئر را مبني بر تفسير «طسم» به «طور سينا و موسي» و رأي گوسنس را مبني بر تفسير «الر» به «الرسل» پذيرفت. امّا براي «الم» الموعظه و براي «يس» يونس را ترجيح داد. در اين جا به روشني مشهود است كه با چنين رويكردي مي‌توان فرضيات گوناگوني را كه ناقض فرضيه‌هاي ديگر هم نباشد، مطرح ساخت و همين فرضيه‌هاي گوناگون كه حتّي صاحبان خود را نيز قانع نكرده است، موجب شده كه خاورشناسان خودْ به بي‌ثمري چنين رهيافتي اعتراف كنند (نك: بلاشر، ص 170؛ (EI2, V, p.413.
اخيراً جيمز اِي. بلامي[18] در سال 1973م. مقاله‌اي تحت عنوان «حروف راز آميز قرآن، علايم اختصاري كهن بسمله»[19] منتشر كرد و در آن رأي ديگري دربارة علايم اختصاري پيشنهاد كرد و به زعم خود كوشيد رأيش همچون رأي ديگران بي‌بنياد و خودسرانه نباشد. بِلامي آراي مفسّران كلاسيك را، مبني بر اينكه الر، الم، المر، حم و نون نماد «الرحمن» يا «الرحيم» يا هر دو هستند (نك: طبري و طبرسي، همان‌جا‌ها) دستماية كار خود مي‌سازد و اين حروف را معادل اين اصطلاحات در «بسمله» معرفي مي‌كند. او همچنين جملگي حروف مقطّعه ديگر را هم اَشكال اختصاري همين جمله مي‌داند. او براي مدلّل ساختن فرضية خود ترميم‌ها و اصلاحاتي چند را پيشنهاد مي‌كند. بنابر پيشنهاد او ط و ك < بَ، ص و ق < م، يـ < ب و ع < بس يا س بوده است. بدين سان، به گمان او با تغيير تنها يك حرفْ تركيباتِ طسم، طس، طه، يس، المص، ص و ق به بَسم، بَس، بَه، بَس، المم، م و م مبدّل شده و مي‌توانند نشانه‌هاي اختصاري مناسبي براي بسمله به شمار آيند. در اين نظريه «حم عسق» و «كهيعص» به جا مي‌ماند كه به گمان او آن دو نيز به ترتيب با دو و چهار تغيير به حم بسم و بَه بَسم مبدّل مي‌شوند. بلامي اظهار مي‌كند: زماني كه بسمله نخستين بار در سوره‌هاي مكّي ميانين و متأخّر وارد شد، دبيران پيامبر «بسمله» را به صور گوناگون مختصر كردند و در آغاز اين 29 سوره نهادند. امّا تدوين گران بعدي كه نتوانستند اين شكلهاي اختصاري را تشخيص دهند، در متن جاي ثابتي به آنها داده «بسمله» را به صورت كامل و دقيقاً پيش از حروف اختصاري گذاشتند (ibid). اما به رغم ادّعاي بِلامي، نظرية او، بويژه اصلاحات پيشنهاد‌ي‌اش، از آراي اسلافش به مراتب سست بنيادتر و دلبخواهي‌تر است. زيرا؛ اولاً اين حروف جملگي مكّي نيستند. ثانياً اينكه كاتبان ناشناخته‌اي در مكّه براي بسمله به طرق مختلف اشكال اختصاري تعيين و بي‌آنكه معاني آن اَشكال را معلوم كرده باشند از دنيا رفته‌اند، فرضيه‌اي بس نامحتمل است. ثالثاً با فرض درستي فرضية پيشين، اينكه كاتبان شناخته شدة مدني دربارة كاتبان عصر مكّي و نشانه‌هاي اختصاري آنان هيچ نمي‌دانستند، امري است كه گزارشها و اخبار تاريخي، اندك شاهد و قرينه‌اي براي صحّتش در اختيار ما نمي‌گذارد.
وجود چنين فرضيه‌هاي بي‌بنيادي اي. تي. ولچ[20] را وادار كرده تا بگويد: «هر راه حلّي براي معمّاي حروف مقطّعه بايد نظريه‌اي معقول عرضه كند. بطوري كه با تمام شواهد متن قرآن همخواني داشته باشد» (ibid). وي از طريق مقارنه و تطبيق ميان اين حروف و متن سوره‌هاي مربوط، بويژه آيات آغازين آن سوره‌ها و همچينن از رهگذر مقايسه ميان آن سوره‌ها با سوره‌هاي همجوار مي‌كوشد سرنخهايي را براي حلّ اين معمّا پيدا كند. وي با عرضة فهرست سوره‌هاي حروف مقطّع دار و آيات آ‎غازين آنها بر دو نكته تأكيد مي‌كند: يكي اينكه حروف مقطّعه بر ترتيب نهايي قرآن تأثيرگذاشته است. بطوري كه مجموعه‌هايي از سوره‌هاي دارندة حروف يكسان اما با طولهاي متفاوت در كنار يكديگر نهاده شده‌اند. ديگر آنكه حروف مورد نظر ارتباطي نزديك با جملات آغازين و نيز با «كتاب» دارند. زيرا در هر موردي پس از اين حروف بي‌درنگ به شكلي از وحي اشاره مي‌شود (قس: شلتوت، ص 61 ـ 64). او بر خلاف برخي از اسلافِ خود اعتراف مي‌كند كه «اين حروف بخشي از وحي‌اند و از همان آغاز به صورت حروفي گسسته قراءت مي‌شده‌اند». او از رهگذر جست و جو در متن سوره‌ها اين نكته را هم خاطر نشان مي‌سازد كه بيشتر اين حروف هنگامي كه به صورت حروف الفبا خوانده مي‌شدند، آغازگر سجع و آهنگ سوره‌هايشان بودند. هفده سوره‌اي كه با حروف مختوم به «ايم» (?m)، «اين» (?n)، يا «اون» (?n) همراه هستند؛ يعني شش سورة الم دار، شش سورة حم دار، دو سورة طسم دار و سه سوره به ترتيب با طس، يس و ن؛ همگي به استثناي مواردي جزئي اين سجع را دارند. سورة بيستم كه با حروف مقطّعه «طه» آغاز مي‌شود، در آيات 1 تا 24 با سجع «آ» (?)؛ سورة سي و هشتم كه با «ص» آغاز مي‌شود، با آهنگ «آق» (??)، «آص» (??)؛ سورة يازدهم كه با «الر» شروع مي‌شود در آيات يكم تا پنجم آن با سجع «اير» (?r) و «اور» (?r) همراهند و سورة سيزدهم كه با «المر» و سوره چهل و دوم كه با «حم عسق» آغاز مي‌شوند، در آيات يكم تا پنجم هر كدام به ترتيب سجع «اون» (?n) و «اين» (?n) وجود دارد و سپس اين سجع‌ها به ترتيب به «آب» (?b)، «آر» (?r)، «ايل» (?l) و «اير» (?r) تبديل مي‌شوند. هر چند تطابقي كه در اين جا مطرح است چندان دقيق نيست و استثناهايي هم به چشم مي‌خورد، اما اين ارتباط نزديك ميان حروف مقطّعه و سجعها يا به ديگر سخن همخواني ميان مصوّتهاي سوره‌ها را بايد چيزي فراتر از يك انطباق تصادفي در نظر گرفت (EI2, V, p.414).
حديث حدس و گمانهاي خاورشناسان به آنچه گفته شد پايان نمي‌پذيرد. در ميان اين آراء هر چند گاهي نكات باريك و اعجاب انگيزي هم به چشم مي‌خورد، ولي اغلب فرضيه‌هاي آنان سست بنياد و غير علمي و در نتيجه اقناع ناكننده است. مثلاً اسپرنگر[21] چون نتوانست معادلي روشن براي «طسم» بيابد، آن را معكوس ساخت تا حروف «لا يَمَسُّهُ الاّ المطهّرون» (واقعه، 79) از آن به دست آيد (بلاشر، ص 170؛ صالح، ص 240). به نظر مي‌رسد از ميان خاورشناسان بلاشر بخردانه‌ترين راه را برگزيده است. او كه از فرضيه‌هاي گوناگون هم قطارانش قانع نشده است (نك: ص 170) گويد: «اينها همه بازي كردن با معاني است و مسلمانان پرهيزكاري كه بنا به قضاوتشان هر گونه تلاشي در راه كشف اين اسرار كار بيهوده‌اي بود، بدون گفت و گو تنها كساني بودند كه از خرد بهره‌اي داشتند» (ص 171) و اين رأيي است كه به نظر نگارندة اين سطور مي‌توان آن را حسن ختام اين مقاله تلقّي كرد.

پاورقيها:

* ـ تاريخ وصول: 18/4/82 ؛ تاريخ تصويب نهايي: 30/7/82. نگارنده در تهية موادّ اين مقاله از همكاري صميمانة دوست و همكار ارجمند آقاي دكتر منصور معتمدي بهره‌مند بوده است، از اين بابت از ايشان سپاسگزار است.
[1]. از حروف مورد نظر گاهي هم با عنوان «الحروف الفواتح» (نك: گلس، همانجا) و در خيلي از موارد نيز از روي تسامح با عناوين «اوائل السور» و «فواتح السور» ياد مي‌كنند (طبري، 1/208؛ سيوطي، 1/658؛ صبحي صالح، ص 234 به بعد؛ راميار، فهارس القرآن، ص 951؛ خرمشاهي، ص 125؛ (EI2, V, p.412.
[2]. Glasse.
[3]. The Mysterious Letters.
[4]. Miracle of the Qur’an Significance of the Mysterious Alphabets, by Dr Rash?d Khalifah.
[5]. براي اطلاع از اهمّ آراي مفسّران در اين باره مي‌توان به منابع زير رجوع كرد: طبري، 1/205 ـ 224؛ طبرسي، ج 1، ذيل آية اوّل سورة بقره؛ طباطبائي، 18/6 ـ 9.
[6]. Th. N?ldeke.
[7]. Geschichte des Qor?ns.
[8]. Schwally.
[9]. H. Hirschfeld.
[10]. New Researches, London.
[11]. دربارة صاحبان مصاحف شخصي نك: راميار، تاريخ قرآن، صص 333 ـ 392.
[12]. O. Loth.
[13]. Bell.
[14]. Hans Bauer.
[15]. E. Goossens.
[16]. Morris Seale.
[17]. Qur’?n and Bible.
[18]. James A. Bellamy.
[19]. The mysterious letters of the Kor?n: old abbreviations of the basmalah.
[20]. A. T. Welch.
[21]. Sprenger

منابع:

ـ مجلسي، محمد باقر بن محمد تقي؛ بحارالانوار، به كوشش سيد ابراهيم ميانجي و محمدباقر بهبودي، دار احياء التراث العربي، بيروت، بي‌تا.
ـ EI2 = The Encyclopaedia of Islam, »AL – KUR?N«, by A.T. Welch, New Edition, Leiden, 1954…
ـ طبري، ابو جعفر محمد بن جرير؛ جامع البيان عن تأويل آيّ القرآن، تحقيق محمود محمد شاكر و احمد محمد شاكر، دار المعارف، القاهرة، 1374ق.
ـ طبرسي، ابو علي فضل بن حسن؛ مجمع البيان لعلوم القرآن، دار مكتبة حياة، بيروت، 1380ق/1961م.
ـ راميار، محمود؛ تاريخ قرآن، چاپ دوم، انتشارات اميركبير، تهران، 1362ش.
ـ خرمّشاهي، بهاء الدين؛ قرآن شناخت، چاپ دوم، طرح نو، تهران، 1375ش.
ـ Glasse, Cyril; The Concise Encyclopaedia of Islam, First published, London, 1989.
ـ بلاشر، رژي؛ در آستانة قرآن، ترجمة محمود راميار، چاپ دوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1365ش.
ـ شلتوت، محمود؛ تفسير القرآن الكريم، الطبعة الحادية عشرة، دار الشروق، القاهره ـ بيروت، 1408ق/1988م.
ـ ـــــــــــــ ؛ فهارس القرآن (به ضميمة قرآن كريم)، مؤسسة انتشارات صابرين، تهران، 1363ش.
ـ سيوطي، جلال الدين؛ الاتقان في علوم قرآن، به كوشش مصطفي ديب البغا، الطبعة الاولي، دار ابن كثير، دمشق ـ بيروت، 1407ق/1987م.
ـ صالح، صبحي؛ مباحث في علوم القرآن، الطبعة الخامسة، دار العلم للملايين، بيروت، 1968م.
ـ طباطبائي، سيد محمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن، الطبعة الثانية، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1393ق/1973م.

مقالات مشابه

معناشناسی واژه اعجمی در کتاب و سنت

نام نشریهعلوم و معارف قرآن و حدیث

نام نویسندهحمیدرضا فهیمی تبار, مهدی آذری‌فرد

معناي واژه «ص-ل-ح» و مشتقات آن در قرآن

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهمجید صالحی

مفردات قرآن در «تفسیر المیزان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهمحمود حائری, صالح عادلی ساردو

خبری یا انشایی بودن اسلوب «سبحان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهوصال میمندی, علی بیانلو, سکینه حجازی